نتایج جستجو برای عبارت :

آیندمو دید یا رفت تو گذشتم؟

گذشتم تا گذشت، اینجا رسیدمبه کوی و منزل آوا رسیدم
دمی دیروز و هم فردا ندیدمز حالا بودم و حالا رسیدم
پریدم تا پرید از دل غم دل ز بالا بودم و بالا رسیدم
می خونین‌دل رقصیده در عشقبنوشیدم که نوش‌آسا رسیدم
سرم تا قلّه‌های مست پاشیداز آن نادرکجا در جا رسیدم
نه درجایی و ناجایی ندانمکه بی‌خود بودم و بی‌جا رسیدم
چو بی‌دنیا بدم آسان گسستم چو با زیبا بدم زیبا رسیدم
مرا گوید شبیه عشق گشتیبلی شکل تو گشتم تا رسیدم
به حلمی بس کن این شیرین‌زبانیکه تلخی
توی جاده ی زندگی ام که قدم برمیداشتم ، از جنگل ها گذشتم ، از علفزار ، از سایه ی آن دیوار بلند که گل‌های کاغذی بغلش کرده بودند در یک عصر تابستانی با پیراهن زرشکی که دامنش در باد شنا میکرد گذشتم ، رفتم و گذشتم ، رفتم و رفتم . حالا اینجا ام . یخ زده ام . اینجا سرد است ، خیلی سرد.خاکستری است . بوی خاکستر هم میدهد . منجمد و خاکستری. آدمهای اینجا همان اسم های قبلی را دارند . اما انگاری این یک تشابه اسمی است. اینجایی که  جاده ی زندگی ام مرا آورده هوا گرگ و م
 
بهارزمانی است که حتیبا کفش های پر از گِل و لای هم حس و حالِ سوت زدن دارید...
 
"دوگ لارسون"
 
پ.ن:
من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدممن از سیاه‌ترین شب به آفتاب رسیدم
هم از خمار رهیدم، هم از فریب گذشتمکه از سراب به دریایی از شراب رسیدم
به جانب تو زدم نقبی از درون سیاهیبه جلوه‌ٔ تو به خورشید بی‌نقاب رسیدم
اگر نشیب رها کردم و فراز گرفتمبه یاری تو بدین حُسن انتخاب رسیدم
شبی که با تو هم‌آغوش از انجماد گذشتمبه تب، به تاب، به آتش، به التهاب رسیدم
دانلود آهنگ جدید کامی یوسفی نسبت
Download New Song Kami Yuosefi Nesbat
دانلود اهنگ نسبت از کامی یوسفی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ غمگین کامی یوسفی بنام نسبت با بالاترین کیفیت
دانلود موزیک نسبت کامی یوسفی
بزودی از پلی نیو موزیک …
برای دانلود آهنگ یه ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ کامی یوسفی نسبت
میپرسن نسبتت باهاش چیه ؟ میگم به فکرشم خطور نمیکنم
مگه نگفتی خورشید زندگیتم من اینجام هیچوقت غروب نمیکنم
میپرسن نسبتت باهاش چیه
وقت رفتنت از اینجا ته چشمای تو حتی ذره ای خواهش نبوده♪ ♥‿♥ ♪توی این رابطه تلخ مطمئنم هرچی بوده اسمش آرامش نبوده♪ ♥‿♥ ♪اگه روبراه نمیشم اگه زخمم تازه مونده من دلیل تازگیشم♪ ♥‿♥ ♪فکر روزای گذشته عین خودسوزیه اما من حریف تو نمیشم♪ ♥‿♥ ♪هنوز این حس وامونده از اون رابطه جا مونده چرا تنهام نمیذاری♪ ♥‿♥ ♪چقد خستم از این تکرار من آلودت شدم انگار درست عین یه بیماری♪ ♥‿♥ ♪حس اون کسی رو دارم که همه براش غریبند حس آدم اضافی♪ ♥‿♥ ♪بی ت
سلام سلام سلاااام...
بی مقدمه بگم(البته اگه خود اینو یه مقدمه به حساب نیاریم)،تا جایی که یادمه از کلاس پنجم عاشق شعر بودم و هرجا صحبت از شعر میشد فوری هوش و حواسم پر می کشید اونجا...
 
یادمه کلاس هفتم بودم که تصمیم گرفتم بزنم تو خط شعر و شاعری...
فکر می کردم به همین سادگیه!
خیلی سعی کردم؛خیلی خیلی!
اما نتیجش فقط سه تا شعر شد که یا قافیه هاش لنگ می زدن!
یا وزنش دست و پا شکسته بود!!
یا کلا شعرم حتی با عصام به زور راه می رفت):
اما خب هر چی که باشه دوسشون دار
نشستم فکر کردم درد انسان را نفهمیدم
گذشتم از خودم اما خیابان را نفهمیدم
نشستم زیر چتر باغ و دیدم سیب می افتد
ولی منظور این کار درختان را نفهمیدم
جلوی چشم من دارا انارش را به سارا داد
چرا یک بار هم این درس آسان را نفهمیدم
برایم آبشاری ریخت روی شانه ها اما
حواسم پرت بود و باز جریان را نفهمیدم
گذشتم بی تفاوت از کنار جنگل شاتوت
گذشت و مزه ی قند فریمان را نفهمیدم
نشستم بارها از ابتدا عطار را خواندم
ولی منظور او از شیخ صنعان را نفهمیدم
درون کافه های
دم غروب، داشتم به خانه بر می گشتم که ناگهان کسی صدایم زد:- علیرضا!برگشتم سوی صدا، تعجب کردم. مسجد ثامن الائمه بود که با لبخندی، در آن سوی خیابان ایستاده بود و مرا صدا میزد. یعنی بروم پیشش؟ چقدر دلم برایش تنگ شده. مدتی است که الکی الکی درس را بهانه کرده ام و مسجد نرفته ام. چه می شود اگر فقط چند دقیقه بروم پیش مسجد و زود زود برگردم کنار درس ها؟ در این فکر ها بودم که عقل‌ با گستاخی به حرف آمد که: - بیخیال بابا! دلت خوش است! برگرد خانه درس هایت را بخوان
دیشب تو هیئت، یه خانمی کیک پخش میکرد. فقط به بچه ها میداد. اومد کنار ما و به بچه ها تعارف کرد و رفت. چند دقیقه بعد یه دست از پشت سرم یه کیک گذاشت تو دامنم و رفت. با تعجب به اطرافیانم نگاه کردم و همه خندیدن. گفتم مگه این واسه بچه ها نبود؟ بغل دستیم گفت انگار داره به پیرزنام میده!
من دقیقا کدومشونم؟ o_O
من ازدلدارو عشق خود گذشتم
چو دیدم خواستار بودنم نیست
چو دیدم انکه او را میپرستم
به هنگام غیابم غرق شادی است
کسی را که مرادیگرنخواهد
چگونه در کنارش سر نمایم
بسی مشتاق اوهستم و لیکن 
به ذلت برنداردگام  پایم
ندادم اشتیاقم را مجالی
که درهم میشکست اینسان غرورم
من از دلدار دیرینم گذشتم
ازاین پس سرنمایم بی سرورم
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ماه فرو ریخته در آبشاخه ها دست برآورد
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در
تغییر روش زندگی سخته
ولی گاهی جز این چاره ای نیست
همیشه فکر میکردم همه خانوادم یاورم اند و قرار تا ابد دوسشون داشته باشم
برای همین خیلی مواقع گذشتم از خودم براشون
حتی زمانی که خردم میکردن یا توهینی ازشون میشنیدم
زود فراموش میکردم چون فکر میکردم تموم دارایی ام همینان و خانواده یعنی همین که گذشت کنی
فکر میکردم اگه خانوادمو دوست نداشته باشم یا باهاشون نباشم دیگه کی رو دارم. خانوادم اینن باهام ،غریبه ها دیگه چی اند؟ 
برای همین به روی خودم نمیا
من ازدلدارو عشق خود گذشتم
چو دیدم خواستار بودنم نیست
چو دیدم انکه او را میپرستم
به هنگام غیابم غرق شادی است
کسی را که مرادیگرنخواهد
چگونه در کنارش سر نمایم
بسی مشتاق اوهستم و لیکن 
به ذلت برنداردگام  پایم
ندادم اشتیاقم را مجالی
که درهم میشکست اینسان غرورم
من از دلدار دیرینم گذشتم
ازاین پس سرنمایم بی سرورم
از گرمای 47 درجه ، از گرد و خاک، از برگشتن موکب ها، از فشار هشت روی ‌‌‌‌پنج ، از ریزش کوه ، از مسمومیت غذایی ، از ضعف و حدودا 24ساعت غذا نخوردن، از درد و مثل مار به خودم پیچیدن  گذشتم و بالاخره رسیدم خونه:)))))
(هیچ جا خونه خودمون نمیشه )
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم 
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
 
در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
 
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت خود خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
 
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
 
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فروریخته در آب 
ش
 متن شعر زیبای شعر کوچه از فریدون مشیری
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودمدر نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچیدیادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ما
مو به مو قدم قدم
به زلفِ تو قسم قسم
رسیده عشقِ تو به جانِ من
به یاده تو نفس نفس
بریده ام از این قفس
زندان است جهانِ من
عشقت چرا تاوانِ من شد
رفتی غمت پایانِ من شد
از هر گناهی توبه کردم
چشمان تو ایمانِ من شد
تو را چون جانِ خود میدانمت
تو را چون سایه میپندارمت
هر چه تو دوری من صبورم
مرا از غم جدا نمیکنی
مرا یک دم صدا نمیکنی
من که گذشتم از غرورم
قبلِ از تو من عاشق نبودم
تو آمدی با هر نگاه
مرا گرفتارم کنی
این قرارمان نبود
از عشق بیزارم کنی
به یاده تو من
کانال ما در سروش
من گذاشتم مثل پاییز توی کوچه ها تنهادل سپردم به یه نشونی روی دل برگهاراه افتادم توی کوچه دنبال رد پا هاترد پا ها منو کشوند زیر اون درخت خاطراتتو نبودی،تو نبودی تکه بدم به شونه هاتدست  کشیدم رو درخت که حس کنم گرمای تو روولی از گرما نبود و روی تن اون درخت...
میلاد شکیبا ✒
امروز چندبار رفتم توی برنامه ی lichess که بلکه حریفی چیزی پیدا بشه یکم بازی کنم قوی بشم ولی خیلی منتظر شدم و کلی هم آدم توش بود ولی هیچکس نیومد باهام بازی کنه :( والا خر من از کرگی دم نداشت حالا چه توی دنیای واقعی چه توی دنیای مجازی. از خیر شطرنج آنلاینم گذشتم.
واقعا امید و انگیزه ای ندارم...
نمیدونم باید به چی و کی وصل شم که بتونم درست کنم همه چی رو. خودم آدم ضعیفیم که نمیتونم رو پای خودم وایسم و مستقل شم، یا نمیتونم محکم حرفمو بزنم به همه.
بگذره این زمونه ایشالا. رو سیاهیشم بمونه برا منِ گذشتم که خیلی ناامیدی حواله میداد بیرون و نمیذاشت به قول حبیب رضایی بشکفم.
تصمیم داشتم به رئیسم پیام بدم و برای مرخصی فردا، اجازه بگیرم که از خیرش گذشتم و اعصابم همین یه روز تعطیلی از حرکات و رفتار خورد شد. کوزت بازی را ایشالا به یکشنبه موکول میکنم. حالا چون نظرم عوض شده، اتو کردن لباسهای کارم و حموم به برنامه ام اضافه شده:///برای هزارمین هزار بار، کااااش خونه خودم با عشق زندگی میکردم
در عالم ثبوت تو را دوست دارمت
در واقعیّت فرضم ندارمت
اثبات میکنم به تو عشقم عزیز من
هستم اسیر و گرفتار عالمت
دیوانه ی تو هستم و زنجیری جنون
جان میکُنم تو بخواهی فراهمت
پایان بده به غم و انتظار من
من را نکن بهانه ی اشک محرّمت
از عالم ثبوت گذشتم برای تو
من عاشق تو هستم و تصمیم محکمت .
.
هنوز فکر چارشنبه‌ی بردنه، یه عمره که باخت‌هاشو رج می‌زنه.
پ.ن. حس می‌کنم منتظرم برگردم به ریتم روتین زندگیم، و حواسم نیست که اون ریتم روتین زندگیم تموم شده خیلی وقته. 
نه این که الآن خیلی عجیب‌غریب باشه، و نه این که خوشم بیاد از داشتن ریتم روتین ... صرفا داشتم فکر می‌کردم الکی و شاید غیرارادی منتظر برگشتن به یه حالتی‌م که مدت‌هاست ازش گذشتم.
دیشب گردهمایی آدم های گذشته در خوابم بود!
صبح باعوارضِ خوابم( دلتنگی،نفرت و علامت های سوال حل نشده )درگیر بودم تا اینکه یکی از دوستان سابق را در دانشگاه دیدم!
حاشیه امن را چسبیدم و سریع گذشتم،گرم صحبت بود و من را ندید وگرنه باید احوالپرسی مسخره شروع میشد!
ریسمانی که بریده شده هیچ وقت ترمیم نمیشود برای همین ترجیح میدهم با هیچ کس از ادم های مرتبط مراورده نداشته باشم.
دلنوشته های بهنام زرگر رامهرمزی:قصه خلقت را به ناحق شروع کرد آنکس که برندش حق است نمیدانم که موشم یا که آدمکه بایک بار آفرینش، صدهزاربارمی آزمایی مرا تا که محتاج یاریت میشوم  تو به صلاحم لغو محتاج میکنی اگر لب به لب باز گشایم تااعتراضی نمایم به کردارتمُهر و موم سکوت برلبان میزنی من ازخیرت گذشتم بهشت و جهنم نمیخواهم فقط مرا به حال، حالم رها کنمن از فهمیدن هاپراز زجرم فقط مرا دیوانه ای نادان کن...۱۲۹/
همیشه تو خونه گفتم جای فلان وسیله فلان جاست، فلان وسیله رو فلان جا نذارین، این باید اینجا باشه، اون نباید اونجا باشه.
گاهی با زبون خوش، گاهی با صدای بلند، گاهی با دلیل و منطق.
امروز دوباره دیدم طبق معمول یه وسیله ای سر جای درستش نیست.
خندم گرفت و گذاشتم همونجا بمونه.
زندگی با همین کل کلاش قشنگه :)
توی اخرین روزهای سال۹۷ و دهه ی دوم زندگیم بعد از ۸۰۰کیلومتر راه اتفاقی برام افتاد که الان میشه گفت جز اندوخته های ذهنیم و خودم تقریبا هیچ چیز دیگه ای ندارم ... ۹۸ برای من از صفر شروع کردنه .. صفره صفر... ناراحت نیستم اصلا ..پذیرفتمش ..شاید این بار بهتر بود شروعم ...با اینکه از هیچ کدوم از کارای گذشتم پشیمون نبودم و نیستم ... ولی شاید این شروع بهتر باشه ... سال نو مبارک ... شروع تازه ای داشته باشین .. پست های بهتری خواهم نوشت .. 
حقیقتا من یک نفر نیستم 
چهار نفرم در یک جسم نیمه ضعیف که تمام تلاششو میکنه با تمام ضعفاش قوی به نظر بیاد
سعی می کنهکار و علاقه و دوستان و خانواده رو همزمان پیش ببره،کسی ازش دلخور نشه.
 برای علاقه هایی که تاالان ازشون گذشتم تلاش میکنم و نه تنها خسته نمیشم حالمن از قبل بهتره.
دبیرستان میگفتن علاقه رو بیخیال طبق جامعه ات پیش برو.بعد درکتارش علاقه ام برس.
اما حالا میگم وقتی علاقه نباشه تو ی ماشینی بی هیچ حس زندگی
حس زندگی اینروزا برام قابل لمس تر
  خیابان خلوت بود. تاریک و ساکت. ساعت پنج صبح سگ از لانه اش بیرون نمی آمد. باد سرد مخالفی می وزید . از کنار اتاقک نگهبان گذشتم . پیرمرد پیدایش نبود. فکر کردم یا در محوطه چرخ می زند و یا سرش را روی میز گذاشته و خوابیده است که من ندیدمش . وارد خیابان شدم . زباله گردی با لباس های چرک و کثیف که تاریکی شب سیاه ترش نشان می داد از کنارم گذشت . صورتش درهم شکسته وموهایش ژولیده بود وبا خودش حرف می زد . کیسه اش تا نیمه پر بود. پا تند کردم تا به سرویس برسم . نرسیده
یکی رو مخمه که میخواد هر جور هست منم بیاره توی بازیش ولی نمیذارم
و باید یه مدت دیگه تحملش کنم متاسفانه
شاید واسه اینه که بعد ۸ روز اومدم
گفتم با خونه م حرف بزنم بهتر شه حالم 
باحاله ...
مریم میگه تو آخرش دلت براش می سوزه. ولی من دیگه دلم برای کسی نمی سوزه. نمی دونه اینو نه ؟ 
بهش میگم این فقط برای عذاب روح منه. برداشت مثبت تر اینه که برای آزمودن من در مسیرمه!! برداشت دیگه هم اینه که یکی از اتفاقات طبیعیه که سر راه من زیاد قرار می گیره
از آدم فیک خوشم
شنیده ها حاکی از اونه که همه فک میکنن من از مرز ازدواج گذشتم و در واقع خیلی وقته که رد کردم.دلم به حال خودم میسوزه از اینکه اینجا تو چنبن فرهنگی بزرگ شدم .آخه ببخشید ها قرار نیست هر ...از اون ور اومد باهاش وصلت کرد که.به جهنم که هم خونه داره هم ماشین هم شغل پر درامد !!!دیوانه شدم از دست این زندگی. دم خدا گرم که تنهایی رو برا خودش پسندید.اقا ایهاالمردم!! منو به حال خودم بزاریدشما ول کنید من زندگی میکنم .یه خورده به کار خودتون رسیدگی کنید به خدا اون دن
بسم الله
نه آذر!؟
چقدر زیاد نبودم!
نه فاطمه؟!
فکر می کردم ته تهش چند ماه
نه حدود یکسال!
حالا شروع کنم؟
برای کی؟!
چرا؟
بذار اینجا مثل این چند ماه خاک بخوره
قلمم خشک شد وقتی دیدم گذشتم با حالم چقدر فرق داره!
از ترس آینده قلمم خشک شده...از ترس اینکه خودم نباشم!
پ.ن:
آن گاه از خودم ترسیدم
که وقتی باران گرفت
زیر چتر رفتم و ترسیدم از خیس شدن!
آن روز فهمیدم با باران غریبه شدم
با زمین قهر کرده ام
و دیگر خودم را دوست ندارم
......
حوالی شهریور
که از قضا باران می ب
سلام.
ارمروز دیگه بیشتر از یک ماه شد که دیگه خبری از هم نگرفتیم
برای همیشه خداحافظی کرد و رفت. بهتر این که بگم برای همیشه رفت. چون خداحافظی درست نکردیم. شاید من فکر میکردم خداحافظی بهتری بکنه..
گفت این رابطه دیگه کار نمیکنه..گفت خوشحالش نمیکنه..گفت حس میکنه داره خیانت میکنه که توی چنین رابطه ای مونده...
مشاور بمن گفته بود تو پیامی نده فعلا... من پیام ندادم و اون هم کلمه ای نگفت
بعضی شبها خیلی دلگیر میشم. جای خالیش حس میکنم. از مرحله انکار گذشتم...تو
بسم الله الرحمن الرحیم ./
دیروز به فاصله ی چند ساعت چندین بار ازت پرسیدم : خدایا تو مگه منو دوس نداری؟! و بعد بدون اینکه منتظر جوابی باشم چه از آسمون چه از ذهن آشفته ی خودم ، از کنارش گذشتم ... 
خدایا نمیدونم دیگه چه جوری باید باشم ... دارم خسته میشم ... تو نذار ! تو مگه منو دوس نداری ؟!
+ به یه مدت برای خودم بودن احتیاج دارم ... 
امروز نمره امتحان بانک مشخص شد و استاد گفت نمره من که ۸.۴۵ از ده هست بالاترین نمره کلاس شده. خداروشکر واسه نمره خوبم و انشاا... هممون همیشه موفق باشیم. 
امروز خیلییی خسته ام و باید یک مطلب ۲۰۰۰ کلمه ای بنویسم که ترجمه ای و تالیفی به صورت توفیق هست. الان حدود ۸۰۰ کلمه نوشتم. اما با کیک خوشمزه و پفک دارم به خودم امید میدم که بنویسم :) 
تازه یه نمونه تست دیگه و چند تا محتوا هم باید بنویسم. که اونارو گذشتم واسه فردا. 
الانم برم یکم اینستا و بعد ادامه ک
ابله داستایوسکی و آبلوموف گنچاروف رو همراه یه کتاب آبکی از جوجو مویز از کتابخونه گرفتم به قصد مرگ کتاب میخونم که فقط فراموش کنم تنها هستم 
و به حد خودکشی عروسک می سازم 
خوبی این تنهایی اینه که باز برگشتم به دوران خوب کتابخونی گذشتم 
ادبیات روسیه هم که واقعا حالم رو خوب میکنه
فقط اینبار احتمالا یه کار بد بکنم و ابلوموف رو به کتابخونه برنگردونم 
و برای مدتی طولانی تمدیدش کنم و پیش خودم نگه دارم 
اخه بعد از دوسال دوباره تو کتابخونه دیدمش قبلا
‌کار تو موسسه رو به دختر فرانسویم هم پیشنهاد میدم....میدونم میدونم که اون شانسش از من بیشتره و ممکنه جای منو بگیره ؛ولی نتونستم بدجنس باشم....میدونی یه بارم گذشتم از چیزی که دوست داشتم بخاطر اون  ولی خیلی به نفعم شد چیزه بزرگتری رو بدست آوردم....
الانم همینه !قسمت باشه کار گیرم میاد....نتونستم بدجنس باشم برای ادمی که کلی کمکم کرده حتی برای کار ترجمه...خدای کمکم کن ....امروز سشنبس و من برای شنبه باید خودمو آماده کنم برای مصاحبه....نهایت تلاشم رو میکنم
Song Of Moo Be Moo From Reza Bahram
دانلود آهنگ جدید رضا بهرام با نام مو به مو
ترانه سرا : کسری زاهدی        آهنگسازی و تنظیم : حامد دهقانی
آهنگ تیتراژ فصل دوم سریال ممنوعه

جهت دانلود آهنگ مو به مو از رضا بهرام با کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ و مشاهده متن این آهنگ از رسانه موسیقی نکست وان به ادامه مطلب مراجعه نمائید …

متن آهنگ مو به مو از رضا بهرام :
♫   ♫  نکست وان  ♫   ♫
مو به مو قدم قدم به زلف تو قسم قسم رسیده عشق تو به جان من
به یاد تو نفس نفس بریده ام از این قفس زندان اس
 
من اگر 79 سال از خدا عمر می گرفتم خیلی هم آدم نیکوکار و خیر و خدمتگزاری به ملت می بودم دیگر از خیر خدمت رسانی !! به مردم در آن سن و سال می گذشتم و می رفتم یکم در لاک خودم و فکر تقسیم دارایی هام و ارث و میراثم بین فرزندانم می افتادم ...یک باغ پسته می خریدم اگر نداشتم! یک تخت می گذاشتم در سایه ی باغ و آنجا پسته می شکستم و جای مردمانی که پسته در ابر آرزوهایشان بود را خالی می کردم!همین جای کسی را خالی کردن خودش امر بزرگی است ... هر کسی دل ندارد در خوشی هایش
شیخ را دیدم با صورتی نورانی، با دایره ای به رنگ قهوه ای روشن در وسط پیشانی. پرسیدم: "مولانا! این چه حالت است که می بینم؟ مگر همیشه نفرموده اید از ریا اجتناب کنیم؟". گفت: "چرا! فرموده ام و باز هم می فرمایم!". گفتم: "پس این گودی جبین بر آن روی روشن چیست که مثال دهانه های موجود بر روی ماه(!)، عقل و دین از مریدان به یغما می برد؟!". گفت: "خاموش باش! تظاهری در کار نیست. این نورانیّتی که تو می بینی، اثر کرم سفیدکننده است؛ لیکن چون سجده با آن صحیح نبود، دایره ای ر
بسم الله الرحمن الرحیم
در پس کوچه های عمرم، خواهم که نرم قدم زد، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، فنجانی از محبت
نرم نرمک خرامان، گذشتم از خانه ای، پنجره های آبی گویی کلامی داشتند، اما سرم توان بلند شدن ندارد
قلبم با طعنه یی گفت، تفسیر این عمل چیست؟ چون کام خود گشودم، بسته دیدم زبان را، 
با چشم خود بگفتم، تفسیر آن به اشکی، آهی ز سینه برخواست، سوختم ز آه آن من. طاقت بخود ندیدم.
دست طلب گشودم، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، 
فنجانی از صب
تصمیم داشتم به رئیسم پیام بدم و برای مرخصی فردا، اجازه بگیرم که از خیرش گذشتم و اعصابم همین یه روز تعطیلی از حرکات و رفتار خورد شد. کوزت بازی را ایشالا به یکشنبه موکول میکنم. حالا چون نظرم عوض شده، اتو کردن لباسهای کارم و حموم به برنامه ام اضافه شده:///برای هزارمین هزار بار، کااااش خونه خودم با عشق زندگی میکردم
 
ساعت ۲۳:۵۸ نوشت: حموم کرده و لباس های کارم نیاز به اتو ندارن و اومدم بخوابم. ماشالا بهم
maryam rad:*نجوا ▪️ وضو گرفتم به اشکهایت تطهیر شدن مسلک من است تیمم می کنم به نگاهت مسح می کشم به چشم هایم به پهنای صورت لبخند می زنم به خنده هایت نجوا می کنند که اغوا شده است ▪️چشم ها را می بندم دریچه ی بسته سو سو نمی زند و از چشم هایت از خنده هایت از دستهای نوازشگرت گذشتم گذشتن سهم کوچکی از من بود هنگامی که ضرورت عبور بود مثل عابری ساده از رد پای خاطرات من عبور عبور عبور ▪️سجاده سجاده سجده کردم به رد پای تو انگار حک شده است عطر تنت در کوچه پس کوچه
فقط سه سالشه تکیه داده بود به دیوار وداشت به روبه روش نگاه میکرد، بهش میگم به چی نگاه میکنی!؟ میگه به ارزوهام بعدم میخنده و میره....
تا کلی وقت داشتم فک میکردم که چطور همچین جمله ای رو به زبون اورده!؟
بعدش به این فکر افتادم که ما از بچگی یاد میگیریم فقط به ارزوهامون نگاه کنیم  شایدم تو خانواده ما ارثیه!!! هرچقدرم که تلاش می‌کنیم همیشه ارزوهامون یه قدم جلوتراند انگار دیگه از خیر ارزوهام تو دنیا گذشتم که مدام خابشونا میبینم... استادمون میگفت چه اش
این روز ها و این شبها رفیق بسی داغان است ...
باز با همسرش به مشکل خورده و اصلا شرایطش خوب نیست ...
برای رفیق ، برای خانوادش ، برای من ، برای خانوادم ، دعا یادتون نره ...
ما اینجا ، در شب ۲۱ رمضان ، در شب قدر ، مشغول آماده کردن سند یک ساله ، همراه با چاشنیِ قرآن و دعای جوشن کبیر ...
اینجا پشتبام منزل پدریِ رفیق ، مجلسی برپاست ...
انشاالله دعاگویتان هستم ...
+ یاد شعر های گذشتم افتادم ...
 
 هوا رو به سردی می رفت، نزدیک غروب آفتاب بود  و من هنوز نماز نخوانده بودم. از آنها خواستم که وضو بگیرم. به من اجازه دادند تا برای وضو گرفتن، به سر شیر آب بروم.
 
وقتی از جلوی در سلول ها می گذشتم، احساس کردم که این زندانیان می کوشند از برخی درزهای در و روزنه کوچک روی آن، مرا ببینند. همین طور که من از برابر یکی از درها می گذشتم، صدای آهسته و لرزانی شنیدم که می گفت من فلانی ام. متوجه شدم او یکی از همرزمان است که در همان روز یا روز پیش دستگیر شده بود
همیشه همه ی زخمامو خودم با  دستای خودم مرهم گذاشتم،تنهایی سرمو بالا گرفتم گریه کردم، به خودم برای اشتباهاتم دلداری دادم و از خودم معذرت خواستم،این معنی تنهابودن نیست،معنی خودت ساخته بودنه شاید. تو دلم با بقیه دعوا نکردم با خود گذشتم دعوا کردم خود گذشتمو برای تلاش بیشتر تشویق کردم و اشتباهات گذشته رو تو ذهن خودم قشنگشون کردم،مثل "مردی در تبعید ابدی"ما هممون بعضی وقتا خوشحالیم از ته دلمون بعضی وقتا دلگیریم توی تمام اوقاتمون و بعضی وقتا خست
یکی در باغ خود رفت، دزدی را پشتواره‌ی پیاز در بسته دید.
گفت: در این باغ چه‌کار داری؟
گفت: بر راه می گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت.
گفت: چرا پیاز برکندی؟
گفت: باد مرا می‌‌ربود، دست در به پیاز می‌زدم، از زمین بر می‌آمد.
گفت: این هم قبول ولی چه کسی جمع کرد و پشتواره بست.
گفت: والله من نیز در این فکر بودم که آمدی!
 
-احتمالاََ از عبید زاکانی
-معنی پشتواره تقریباََ همون کوله‌پشتی میشه
ایستاده در غبار که نه ایستاده در مسیر
اینک من خسته که دل می زند به راه
 یک روز گفتم اگر ریسک کنم ،‌ آرامشم قربانی خواهد شد و حالا من شاید کمی متزلزل، از آرامشم گذشتم، مینویسم همه چیز رو ، حداقل یک نوشتن و مرور اتفاقات حق منه....
 
ببین دیوانه به هم ریختی جهان مرا بریده ، زخمِ دل کندنت نفس مرامی دانی بی قرار خواهد شدهرکس به هر زبان بنویسد داستان مراشهرزاد ، خالی ام از تو و گذشتم از هزار ویک شب های بی توگرفته داغ ِعشق تو روان مرادر اندیشه معجزه ای نایاب بودم وناگاهخدایم گرفت به فراق تو جوانی مرانه تو یوسف صدیقی و نه من زلیخای شیداقفل هفت در بگشا و در دم بگیر جامه ی مرا تو را به حرمت کعبه ی عشق سوگند برو و زهرآگین تر مکن کام مراچه حکایت عجیبی است بعد وداع تو مهری تابان
بسم الله الرحمن الرحیم
در پس کوچه های عمرم، خواهم که نرم قدم زد، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، فنجانی از محبت
نرم نرمک خرامان، گذشتم از خانه ای، پنجره های آبی گویی کلامی داشتند، اما سرم توان بلند شدن ندارد
قلبم با طعنه یی گفت، تفسیر این عمل چیست؟ چون کام خود گشودم، بسته دیدم زبان را، 
با چشم خود بگفتم، تفسیر آن به اشکی، آهی ز سینه برخواست، سوختم ز آه آن من. طاقت بخود ندیدم.
دست طلب گشودم، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، 
فنجانی از صب
دانلود ریمیکس رضا بهرام مو به مو
سوپرایز بزرگ جوان ریمیکس ، دانلود ریمیکس رضا بهرام بنام مو به مو با متن و دو کیفیت عالی
Remix : Dj Dynatonic
Download New Remix Reza Bahram Moo Be Moo With Text And Direct Links 320 & 128 In Javan Remix
 
جدیدترین ریمیکس رضا بهرام عزیز را می توانید هم اکنون از جوان ریمیکس دانلود نمایید.
این ریمیکس توسط دایناتونیک منتشر شده است.
ریمیکس به آهنگ مو به مو رضا بهرام تعلق دارد.
امیدوارم از ریمیکس لذت ببرید.
در صورت بروز هرگونه مشکل با ما در ارتباط باشید.
متن آهنگ م
با وجود تمام این زیبایی ها باز هم روحم آرام نیست
پس شما هم برای حاجتم دعا کنید
اللهم ارزقنی الشهاده فی سبیلک به حق الحسین ع
 
ابرمرد زندگی ام چه زیبا اینگونه نجوا می کرد با خدای خویش :
" من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاسها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفت
در کتاب یکی از بزرگان انگلیس است که سفیرش در ایران گفت: روزی سواره در خیابان طهران می گذشتم، دیدم امیر باکوکبه جلالش می گذرد. پیاده شدم. امیر ملتفت شد. ایستاد تا به او رسیدم. با یکدیگر به بازدید ساختمان قراول خانه ها رفتیم. دیدم بالای هر قراول خانه پرچم ایران است. پرسیدم: مگر اینجا طهران و مرکز ایران نیست؟ گفت: چرا. گفتم: برای نشان دولت یک بیرق کافی است. این همه بیرق از چیست؟ گفت: آن قدر بیرق از ایران بلند کنم که بیرق شما در آن میان گم شود، دیدم عج
maryam rad:
*نجوا 
▪️  وضو گرفتم به اشکهایت 
تطهیر شدن مسلک من است 
تیمم می کنم به نگاهت 
مسح می کشم به چشم هایم به پهنای صورت 
لبخند می زنم به خنده هایت 
نجوا می کنند که اغوا شده است 
▪️چشم ها را می بندم 
دریچه ی بسته سو سو نمی زند 
و از چشم هایت از خنده هایت 
از دستهای نوازشگرت  گذشتم 
گذشتن سهم کوچکی از من بود 
هنگامی که ضرورت عبور بود 
مثل عابری ساده 
از رد پای خاطرات من 
عبور عبور عبور 
▪️سجاده سجاده 
سجده کردم به رد پای تو 
انگار حک شده است
اجازه میدهی آرزویت کنم؟
من از خیرِ در آغوش گرفتنت گذشتم... بگذار دلخوشِ رویاهایم باشم بگذار همه بگویند "بیچاره دیوانه شده"
من کاری با این حرف ها ندارم فقط میخواهم صبح ها زودتر از تو بیدار شوم موهایت را شانه کنم دکمه های پیراهنت را ببندم دستم را روی صورتت بکشم.. وای دستم را رویِ صورتت بکشم... یعنی تا این حد اجازه دارم در رویاهایم نزدیکت شوم؟ 
من اصلا از تو توقعِ محبت هم ندارم میدانی دوست داشتنِ تو نیازِ من است مثلِ نیازِ ماهی به آب من بدون دوست دا
بسم الله الرحمن الرحیم ./
میدونی ؟ سالهاست تو خیالم خودمو تصور کردم که بچه م دختره و دختر دار میشم ! حتی فکر اینکه بچه م پسر باشه رو هم نکردم ... اما چند روزه افتاده به جونم فکرت ... هنوز نیستی! هنوز پیش خدایی ... و من امشب در اوج خستگی هام ، با همه ی بغضم ، ته قلبی که از ایمان به خدا شاده و چشمی که از ارامش لبریزه ولی میباره ، به تو فکر میکنم ...
پسرم هر وقت به تو فکر میکنم خدا رو به خودم نزدیک میبینم ، اونقدر نزدیک که گویا بغل به بغل نشستیم و عاشقانه و با
از انسانها غمی به دل نگیر. زیرا خود غمگینند. با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود، به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند. پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند
 
 
 
 
از انسانها غمی به دل نگیر. زیرا خود غمگینند. با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود، به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند. پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند
 
 
 
 
خاطره یعنی یک سکوت غیر منتظره میان خنده هایی بلند!::::میگوینــد: بــاران کــه میزنــد ,بــوی ” خــا
امشب خانه را موقتاً ترک میکنم. چه تلخ که شاید قید "موقتاً " برای دلخوشیست. شاید دارم برای همیشه میروم...
برای هر چیزی در زندگی رویا بافته بودم؛ خوب و بد، اما قربانی تبعید شدن را هرگز! حالا این ساعت های آخر همه چیز چقدر زیباتر شده! چقدر چیزهای کوچکی که هر روز ساده از کنارشان می گذشتم در نظرم بی نظیر جلوه میکنند. چقدر به همه چیز احساس وابستگی پیدا کرده ام.
مثل همه ی وقت هایی که بغض در گلویم تلنبار شده و نمی دانم چکار کنم، Le moulin یان تیئرسن عزیزم را با
اتفاقا من از حال ُ هوای ماه رمضون دیگه متنفرم
اصلن از همه چی متنفرم.......
 خب فکنم بایدخیلی نرررررم ُ آهسته بکشم بیرون وبرم:) قشنگ شیفت+دیلیت:))و اینکه هروخت من از این گریه ها گذشتم شاید به چیزی که میخای برسی یه روزی:)

آدرس اینجارو کسی دیگه نداره و اینکه تیک رو برداشتم که توی بروز شده ها نرم:))چرا پف زیرچشام بازم مشخصه؟://
آهنگ ِ زنده باد ایران ِ یاس
الان که دارم برات مینویسم که دیوانه وار عاشقتم در آرامش کاملم بدون هیچ هیجانی ...
میخوام بگم خیلی جاها هوامو داشتی و بهم فهموندی خیلی دوسم داری و من خیلی راحت ازت گذشتم ...
خیلی جاها دستمو گرفتی کمکم کردی تا از سخت ترین مراحل زندگیم رد شم و باز این من بودم که از روی همه ی خوبی هات به بی رحمانه ترین شکل ممکن گذشتم ...
خیلی وقتا با وقاحت تموم ازت کمک خواستم و تو باز به روم نیاوردی که چیکار باهات کردم ...
 فکر میکنم به اینکه روزایی که حالم خوب نبوده با ه
داشتم فکر میکردم چند سال دیگه هیچکدوم ازین آدما کنارم نیستن
دوستام منظورمه،همینجوریشم من پیام میدم هستن وگرنه کلا انگار نه انگار
یعد با خودم میگم آیا واقعا ارزش این همه ناراحتیو داره؟نه فکر نکنم.
ولی کاری که دست دل باشه رو نمیشه منطق آورد واسش.
دله دیگه،خره...نمیفهمه که :/
هی بهش میگم ولشون کن مهم نیستن،نادیده بگیر،پشیمون میشن.ولی ته دلم هنوز یه تیکه ای داره که درد میکنه.
چهار روز روی خودم تمرین میکنم،آروم میشم،یهو یکی یه چیزی میزاره،یه چیز
دلم سراغ کلمه ها را نمی گیرد...فرار کردم از ورق زدن...همیشه که نباید نشست یک گوشه و آدم ها را از دور دید...از خانه زدم بیرون...از کنار آدم ها گذشتم و آدم ها از کنارم گذشتن....جلوی ویترین مغازه ها ایستادم و نگاه کردم.....اجناس را دید می زدم برایشان قصه می ساختم...دنبال رد یک نگاه آشنای غریب بودم.....یک گوشواره ی پروانه ای دیدم...چشم هایم برق زد....سرم را که بلند کردم داشت نگاه می کرد....سایه ی غریب آشنا را حس کرده بودم.....مرد بلوز چار خانه ی آبی اتو نشده تنش بود.
خب عرضم به حضور عنبرتون 
وای تا گفتم عنبر یه خاطره یادم اومد
آقا خط اول میخواستم بگم قرار بود یه پست بزنم ولی پست پیدا نشد که یهو گفتم عنبر    یه خاطره یادم اومد ...  اومدم از عنبر بگم  که دیدم +10   از خیر اونم گذشتم خلاصه امشب شب ما نبود شانس با ما یار نبود تف به این وضع یعنی حتی کوچکترین یار و یاوری برای من نمونده :/
_____________________
یه آقا هست در محل کار سیبیلای چنگیز میبینه انگار کابل شارژ دیده 
همیشه برام سوال بود که تو که هیچ وقت شارژ نداری کیفم ب
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق؛
شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی ۸ نجف اشرف و از نیروهای فعال
موسسه شهید احمد کاظمی بود. او اهل اصفهان و ۲۵ ساله بود که در منطقه مرزی
عراق و سوریه طی یورش داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت همچون سالار شهید
اباعبدالله الحسین علیه السلام به درجه رفیع شهادت نائل شد. از این شهید
بزرگوار یک فرزند دو ساله به یادگار مانده است.مراسم تشییع پیکر مطهر این
شهید والامقام چهارشنبه در تهران برگزار می شود.

در ادامه
خاطره ساختن‌ از رویاها یک وضعیت خطرناک است. گاهی متوجه‌اش نیستم. ولی وقتی می‌فهمم خودم را سرزنش نمی‌کنم. قلبم هنوز از زندگی در خیال درد می‌گیرد اما رنج برخورد نسنجیده با خودم هم آزرده‌ام می‌کند. امروز صبح از پله‌های باغچه پشت دانشکده انسانی بالا می‌رفتم و در عین حال در ماشین با او درباره رضایتم از میزان خستگی روزهام حرف می‌زدم. که چقدر خوشحالم که می‌توانم از جایم بلند شوم و کار کنم و درست بخوانم و حتی آن موقع که افسرده بودم هم خوشحال ب
چنین راهی که ققنوسان بزایدهزاران تن بگیرد جان بزاید
چنین ماهی که خون از دل فشاندبگیرد هر چه این تا آن بزاید
چنین وصلی مرا تا صبح رقصیدمپنداری که شب آسان بزاید
به شیطانی که تیغ عشق دارددلی دادم که الرّحمن بزاید
بزاید تا بزیَد تا بپایدبه پاییدن چه خون‌افشان بزاید
بدین ساعت که جان از رنج توفیدشه‌ام گفتا شبان این‌سان بزاید
شبان گشتم که از صد شب گذشتمشبانی این چنین توفان بزاید
به حلمی گفته بودم عشق این استنهایت هم شبی جانان بزاید
موسیقی:‌ Shye
زرد و بنفش و نیلیسبز و آبی و کبود!با بنفشه ها نشسته ام،سالهای سال،صبح های زود.در کنارچشمه سحرسر نهاده روی شانه های یکدگر،گیسوان خیسشان به دست باد،چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم،رنگها بشکفته در زلال عطرهای گرم،میتراود ازسکوت دلپذیرشان،بهترین ترانهبهترین سرود!* مخمل نگاه این بنفشه ها،می برد مرا سبکتر از نسیم،ازبنفشه زار باغچه،تا بنفشه زارچشم تو ــ که رسته در کنارهم ــزرد و نیلی و بنفشسبز و آبی و کبود.باهمان سکوت شرمگین،با همان ترانه ه
همی می گذشتم ز راهی به خویش            در ان گوی بودش درختی به پیش
شنیدم    که  زاغی درختی    پرید             مهیج  ز ان   شاخه ها    می پرید
مرا بولهوس بر درخت میوه کرد                به چند دانه از  حاصلش خیره کرد
ندانم پس از من چه آید به پیش                که در ان درخت لانه ای بود پیش 
که می خوردم از ان درخت بر هوس           ز ناگه می افتم      از شاخه  پس 
کلاغان بر من       هجوم  آورند                  که همچون عزایی  به دل آورند   
به فکر رفتم از ان درخ
 
زمین را به زمان دوختم و دلم را به مختصر آسمانی از امید،از هفتاد خوان رستم گذشتم و اینک در قطارم،قطاری که بی سر و صدا دارد از غروب محزون و دلتنگ خراسان دور می شود تا مرا به قرب برساند از این غربتی که ناتمام است در زندگانی ام.با گردن و کمر دردناک تا همین لحظه ی آخر خانه را از بیخ و بن رُفتم، دیشب تولد دخترک را با سنگ تمام برگزار کردم.دست به دامن اسحاقی ِ کارگزینی شدم و آخرین ذرات مرخصی را از لای اوراق درمانده ی اداری بیرون کشیدم.حالا سرم را تکی
امروز دوشنبه است. صبح ساعت ۸ با صدای محمد از خواب بیدار شدم. داشت اماده می‌شد که بره سر کار و معمولا صبح‌ها من رو بیدار میکنه. نمی‌دونم دقیقا چرا اما انگار دوست داره که من بیرون رفتنش از خونه رو ببینم. باهاش حال و احوال صبحگاهی کردم و بهش گفتم که یک نیم‌ساعتی می‌خوابم و بیدار می‌شم. وقتی چشمام رو باز کردم، محمد رفته بود و ساعت دقیقا ۸:۳۰ بود. بدنم خیلی معتهدانه من رو درست نیم ساعت بعد از اولین باری که چشمام رو باز کرده بودم از خواب بیدار کرد.
دانلود آهنگ جدید حمید عسکری بنام گذشته+متن + پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By Hamid Askari called Gozashteh+Text
 
 
برای دانلود آهنگ حمید عسکری -گذشته لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
♬♪♪♫♪♬
 
♬♪♪♫♪♬
متن آهنگ جدیدحمید عسکری به نام گذشته
وقت رفتنت از اینجا ته چشمای توحتی ذره ای خواهش نبودهتوی این رابطه ی تلخ مطمئنمهرچی بوده اسمش آرامش نبودهاگه رو به راه نمیشم اگه زخمم تازه موندهمن دلیل تازگیشمفکر روزای گذشته عین خودسوزیهاما من حریف تو نمیشم
بسم الله مهربون :)
 
1. کار کردن توی بیمارستان یه دل دریایی و یه روحیه ی آهنین میخواد. صبح هایی که وارد حیاط بیمارستان میشم، گریه و شیون آدمایی رو میبینم که یه عزیزی رو از دست دادن تا ساعت ها بعدش حالم یه جوریه. از وقتی رفتم بیمارستان، درد و رنج آدما رو میبینم، میبینم که مرگ انقدر به هممون نزدیکه، کمتر به خودم سخت میگیرم، راحت تر میبیخشم، راحت تر رها میکنم، کمتر غمیگین میشم، حرص الکی نمیخورم و خیلی خیلی بیشتر از قبل قدر لحظه های زندگیم رو میدون
هوالرئوف الرحیم
خب. بلاخره این دوستیم هم به شکست منجر شد.
همش زیر سر 34 سالگیه.
چون دیگه حال و حوصله ی توضیح دادن رو ندارم.
وقتی متهمم کرد به بی عقلی، بی خردی و هرچیزی تو این رابطه، وای نایستادم و از خودم دفاع نکردم و توضیح ندادم.
گفتم:
 "دیر یا زود این اتفاق می افتاد."
و گذشتم از کنارش. راضی حتی.
خدا خودش از نیتم باخبره. که قصدم محافظت ازش بود. اون هرچی می خواد برداشت کنه.
اشتباه بزرگی انجام دادم و آدمی که بهش اعتماد نداشتم رو بهش معرفی کردم. تمام ات
جالب بود نیم ساعت از اون برف شدید نگذشته بود که هوا کاملا افتابی شد ...
این حالت تهوع های شدید قرار نیست دست از سرم بر دارن ...
میترسم و در این بین خودمو با سریال مورد علاقم مشغول کردم
تنها چیزیه که بهم این روزا حس خوب میده ...
دیگه حتی سیاست هم برام جذاب نیست ... نسبت بهش و خبراش تا حدی میتونم بگم بی تفاوت شدم ...
و سعی میکنم تو بحث هایی که تو خانواده پیش میاد زیاد شرکت نکنم ...
بیشتر چرت و پرت میگم و الکی میخندم ...
دارم سعی میکنم که با خودم کنار بیام که ب
موضوع انشا حیاط مدرسه دوره دبیرستان
در رو که باز کردم یه دنیا خاطره به سمتم هجوم آورد، یه لبخند همراه با ترس تو صورتم جاش رو به بهت و حیزت داد .
تا حدودى اینجا عوض شده بود ولى باز همون حس و حال گذشته رو داشت حداقل ساختمونش که همون بود .مدرسه دنیاى کوچیکى که چیزاى کمى داشت ولى با همین چیزا چهار سال رو گذروندیم.
دبیرستان دوران طلایی ما بود،تو حیات مدرسه یکم قدم زدم هر گوشه ى اینجا یه عالمى داره کنار در نماز خونه ایستادم یه خنده از ته دل،انگار برگش
عبد گناهکار من چرا ز من جدا شدی
بر در غیر رفتی و دور ز آشنا شدی
قرار ما نبود این، مرا رها کنی چنین
دیده ز هم گشا ببین خود به کجا رها شدی
بندۀ بی‌ وفای من عبد گریز پای من
چرا گریختی ز من چه شد که بی‌وفا شدی
هر چه گناه کرده‌ای عفو نمودم از کرم
هر چه صدا زدم تو را باز ز من جدا شدی
حاصل خویش سوختی وصل مرا فروختی
اسیر نفس گشتی و هوایی هوی شد 
من همه هست خویش را بهر تو خلق کرده‌ام
تو همه را ندیدی و غرق یم خطا شدی
خداست یار و یاورت چگونه نیست باورت
دمی به
یه زمانایی ولیعصر و فلسطین و تئاتر شهر و انقلاب برای من فقط حسرت بود و اگه جاهایی حسرتِ لذت هم نبود، تیتر بُلد "گاج" و "قلم‌چی" و "کتاب تست" اذیتم می‌کرد.
اما امروز مثل هیچ‌وقت نبود. کثافتِ زنده‌گی توش عیان‌تر بود. خبری از مدلای شهرستانی و بالاشهری توی دَون‌تَون با تیپای خیلی تماشایی و چشم‌نواز نبود. و نه خبر از کوله‌پشتی به کول‌های خندون که دور سیم هندزفریاشون بافتنیای رنگی دارن یا توی بغل هدفونشون توی مکان دیگه‌ای گم شدن. نه بچه‌های پر
امشب نزدیک بود چش و چار (منظورم همون چشم هس ) دو نفر رو کور کنم. با یه کوچولو فاصله
اولین  چشم توی پیاده رو بود. کیفم روی دستم بود و تند تند راه میرفتم.حدود ۳۰ نفری خانم روبروی مدرسه دخترونه ایستاده بودن. با سرعت از کنار همه گذشتم (با حرکت مارپیچ ).یه لحظه کیفم خورد به یه چی. برگشتم نگاه کردم یه پسر بچه کوچولو بود و داشت کلاهشو جا به جا میکرد 
اگه اون کلاه لبه دار نبود بندهای آویزون از کیفم به چشمش میخورد :|
دومین چشمم هم توی مسجد بود. با سرعت چادر تا
هلو !
خوبین؟
من که خوبم
.
..
:/
 خواستم بیام بگم که هیچی درست نشد ..
ولی دیگه ولش کردم..
اصن برگشتم از همه تصمیمام!
بعد اونارم نگه داشتم.. که بشینم دوباره انجامش بدم..
من ایندفه دوبرابر ازت مراقبت میکنم
نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره..
عاره دیگه..
هیس هیچی نگین فضا احساسیه..
:|
فدا سرم که بقیه چی میگن ..
 هم هرچی بخان بگن..
تو که چه کارتو بکنی چه نکنی..آخرشم دارن یه حرف،که بارت کنن!
بشینیم تا اون موقه کتابای فلسفی بخونیم..
منو اون منظورمه..
اینا شکلکای تازه ی ب
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
 
روزی که عاشق اش شدم دیگر تاب و توانم را بریده بود او یک دفعه نمی دانم چگونه و چطور ولی به گونه ای وارد دلم شد که مرا اسیر دام خویش کرده بود او حالا نیمه گم شده من بود اما زمانی که در اولین نگاه عاشق چشم های عسلی اش شدم دیوانه وار تنها خوش حالی میکردم وآن روز ها که گذشت منم همراه شان گذشتم در حالی که او کُل وجود مرا ازم گرفته بود که در آن روز ها که همه مرا صدا میزدند مج
همه میگن عمرم مثل برق و باد گذشت
اما برای من اینطور نیست، انگار قرن هاست من زندگی میکنم.
با آدم و حوا تو باغ های بهشت مثالی قدم زدم
با ابراهیم کعبه رو بازسازی کردم
با اصحاب کهف از خواب چند صدساله بیدار شدم
با یونس تو شکم ماهی توبه کردم
با یوسف تعبیر خواب کردم
با موسی از رود نیل گذشتم
با مسیح به صلیب کشیده شدم
با محمد در غار حرا مناجات کردم
با علی با چاه درد و دل کردم
با ابن سینا طبابت کردم
با ادیسون اختراع کردم
با نیچه گریستم
با سیمین، سووشون رو
سلام
 
از  هر تعلقی که گذشتم، تواناتر شدم.هر روز چیزی را تَرْک کردم و هر روز چیزی مرا تَرْک کرد.با هر تَرْکی، خاکِ تنم تَرَکی برداشت و چیزی از آن رویید،بالی شاید، کوچک و شفاف و نامرئی.پریدن با پرهایی نا پیدا مرا بی پروایی آموخت.
آخرین تمنایم سنگی است سهمگین که بر شانه هایم چسبیده است، باری که قرن هاست به ناگزیر هر زنی آن را برده است.فردا آن را از شانه هایم  پایین خواهم گذاشت زیرا که در این کوله پشتی، توشه نیست؛ تقاضا و تمناست و آدمی زیر بار تقا
زخم خوردم، صبر کردم؛ داغ دیدم، صبر کردم...
سالها اندوه تنهایی چشیدم، صبر کردم!
خواستی از دوستانم بگذرم، من هم گذشتم
دشمن دیرینه‌ام را با تو دیدم، صبر کردم...
گفتم آیا وصل نزدیک است؟ گفتی: «خوش خیالی»!
طعنه‌ای تلخ از لبی شیرین شنیدم، صبر کردم...
از دلیل گریه‌ام پرسیدی و بغض گلویم
آمدم پاسخ بگویم، لب گزیدم، صبر کردم...
دل شکستن، بی وفایی، دل به او بستن، جدایی
هر چه کردی من فقط آهی کشیدم، صبر کردم...!
| سجاد سامانی |
هنوز حرفای ا... تو گوشمه
_خانوم ق...شما خیلی بی احساس وسردی 
بابچه ها سردی و...
من اشک میریختم جلوی اون واون منو متهم میکرد!
_سعی کردم این اخلاقای بچه گونتونو بذارین کنار و...
من بی دفاع تر ازهمیشه...حرف نزده و تهمت!مثل آش نخورده ودهنی که سوخته!
اون روز یادمه ج اومد گفت آقای ا...گفت چرا این زودتر ازهمه میاد!
تو جلسه همون آقای ا....گفت بابت ساعتای قبل کار حقوقی نمیدیم!
من تو ذهنم روزایو مرور میکنم که همون آقای ا...گفت کارای غرفه باخودته بیا رنگ بزن وانجام
تا چند ماه پیش فکر میکردم باید بمیرم و نمی تونم این زندگی رو ادامه بدم اما امروز از هر روزی دیگه ای که تو زندگیم بوده امیدوارم ترم به اینده!
دلم میخواد سال های طولانی زندگی کنم هیچ چیز برام بی معنی نیست شاید ظاهرم شاد نباشه ولی از درون خوشحالم
کلی برنامه ریختم برای زندگیم که انجامشون میدم 
فراموش نکردم که چقدر بی رحمی و ظلم شد در حقم ولی ازشون گذشتم از هیچ کس و هیچ چیز نفرت ندارم همه چی پاک شده 
با مریضی که دارم کنار اومدم حالم بهتر شده و تازه ی
راستش اتفاق خاصی نمیفته برای نوشتن. همه چیز در چارچوب درس و تست و کنکوره که نوشتن راجب اینها از حوصله ی من خارجه!
من و مشاورم باهم خوبیم ، سعی میکنم خوب بخونم و راضی‌ باشه ازم ، اونم نامردی نمیکنه و تا حد ممکن سخت‌گیری میکنه. :))
گاهی متعجب و پشیمون میشم از کاری که یکسال پیش کردم. از اینکه از رشته ای که روزی آرزوم بود دانشجوش باشم گذشتم و چسپیدم به رویاهای حیطه ی علوم‌پزشکی. فکر دانشجوی اون رشته و شهر بودن دلمو آب میکنه اما همون ته ته های دلم خ
این که شب ترسناکی بود در آن شکی نیست.
بدنم می‌لزید. انگار وجودم در هم می‌پیچید و گره می‌خورد. میخواستی بازش کنی کل نخ می‌گسست و دوباره به نخی دیگر از وجودم گره، کور میکرد.
هر ازگاهی سایه ای از کنارم رد می‌شد یا سوسکی روی میزم راه می‌رفت. توهم هایی که نمی‌شود نامشان را توهم گذاشت.
با دستان لرزان و انگشتان یخ زده صفحه ها را رد می‌کردم. تا جایی که می‌شد قوز کرده بودم. با تمام سرعت، و بی کیفیت ترین حالت، و حواس پرت ترین چشم هایی که تا آن زمان دا
 
زمین را به زمان دوختم و دلم را به مختصر آسمانی از امید،از هفتاد خوان رستم گذشتم و اینک در قطارم،قطاری که بی سر و صدا دارد از غروب محزون و دلتنگ خراسان دور می شود تا مرا به قرب برساند از این غربتی که ناتمام است در زندگانی ام.با گردن و کمر دردناک تا همین لحظه ی آخر خانه را از بیخ و بن رُفتم، دیشب تولد دخترک را با سنگ تمام برگزار کردم.دست به دامن اسحاقی ِ کارگزینی شدم و آخرین ذرات مرخصی را از لای اوراق درمانده ی اداری بیرون کشیدم.حالا سرم را تکی
 سیه چرده بود و ژولیده. شاید ماه ها بود رنگ آب و صابون به تنش ندیده بود. خزیده بود پشت شمشادهای حاشیه ی پارک و داشت نفس تازه می کرد. از کنارش عبور کردم . یک حسی از من می خواست که بروم کنارش بنشینم و سر صحبت را باز کنم. نمی دانم چه چیزی باید از او می پرسیدم. ولی از یک جایی همه چیز شروع می شد. حرف می زدیم و حرف می زدیم. اما من از کنارش گذشتم. و کمی بعد او در حالی که گاری پر از ضایعاتش را هُل می داد از کنارم گذشت. کنار سگی ایستاد. کمی به او غذا داد . با سگ حرف
اینجا آمدم. شب بود، تاریکی بود، حجاب بود. عشق نبود، موسیقی نبود، زندگی نبود. عاشق بودم، شب بودم، معنای زندگی بودم. نور شدم، حجابش افکندم. موسیقی شدم و به همه سو باریدم. 
تا اینجا بودم، از این نیز بالاتر روم. به خشکی نیندیشیدم، به تلخی نیندیشیدم. بر چهره‌ی خفتگان ننگریسیتم و راه خفتگان به هیچ‌ نگرفتم. رقصیدم و رقصان از این معبر و دروازه‌ی تار گذشتم، تا آن سرزمین که مرا به خود می‌خواند. 
اینجا آمدم، گِل بود و گِلزار. گُل و گُلستان به بار آوردم.
در آن دفترچه ی سبز آبی ، امروز ثبت شد ؛
اولین تار موی سفیدِ نوزده سالگی ۹۹/۲/۳.
نمیدانم برای چه تاریخی منتظر دومی و سومی اش باشم !
.
نوشته بودم که :
"قلبی نیست که در مسیر آرزوهایش باشد و رنج نکشد و چه رنجی شیرین تر از این ؟! "
نمیدانم چند ساله بودم که از خِیرِ وسیله ای که برایم عزیز بود گذشتم ، اما برای همان بارِ اول به من فهماند که ؛ رها کردن و وصل نشدن به طناب های جدا ناپذیرِ وابستگی ، لذتی دارد آنم چندین برابرِ تمامیِ کسب کردن ها و داشتن ها . 
و در 
در آن دفترچه ی سبز آبی ، امروز ثبت شد ؛
اولین تار موی سفیدِ نوزده سالگی ۹۹/۲/۳.
نمیدانم برای چه تاریخی منتظر دومی و سومی اش باشم !
.
نوشته بودم که :
"قلبی نیست که در مسیر آرزوهایش باشد و رنج نکشد و چه رنجی شیرین تر از این ؟! "
نمیدانم چند ساله بودم که از خِیرِ وسیله ای که برایم عزیز بود گذشتم ، اما برای همان بارِ اول به من فهماند که ؛ رها کردن و وصل نشدن به طناب های جدا ناپذیرِ وابستگی ، لذتی دارد آنم چندین برابرِ تمامیِ کسب کردن ها و داشتن ها . 
و در 
هوالرئوف الرحیم
امشب داشتم با ریحانه در مورد حرفی که اون فرد زد، با هم صحبت می کردیم.
ریحانه اعتقاد داره من برای خوب شدن حال خودمم که شده یه دور دیگه برم پیش طیبی که روانشناسه. من گفتم همون یکبار کفایت کرد و همه چیز درست شد. 
درسته که چهارسال زجرم دادن. یکسال بایکوتم کردن، ولی الان همگیمون از خر شیطون پایین اومدیم و منم روش جدید دوری و دوستی رو پیش گرفتم. 
دستم رو صادقانه جلوشون نمیگیرم که خط کش کف دستم بکوبن. یا دستم رو جلو نمیارم. یا اگه بیارم
جمعه بود،بی هوا رفته بودم قبرستان...
مثل همیشه نسیمی آرامش بخش را روی صورتم حس می کردم
به رسم همیشه مکث کردم،چشمهایم را بستم و با صدایی که خودم بشنوم گفتم سلام زنده های بیدار،از آن دنیا چه خبر؟
و بعد آرام آرام در میان قبرها قدم زنان میرفتم
همیشه خودم را میهمانی تصور می کنم که میزبان مشتاق دیدارش است..پس به سراغ خیلی ها میروم،و برای بعضی ها از دور دست تکان میدهم و فاتحه می‌فرستم...
همیشه طوری می بینمشان که گویی روی سنگهای قبرشان منتظرم نشسته ان
کفش اسپرتام رو پوشیدم و در جواب مادرجان شکوه که اصرار می کرد ماشین ببر. گفتم: میخوام پیاده روی کنم. باد شدید میومد و من هندزفری به گوش، موبایل تو جیب مانتو، کارت تو جیب شلوار، توی مسیری بودم که تمام دوران راهنمایی و دبیرستان طی می کردم تا به ایستگاه اتوبوس برسم. چقدر وقت بود که این راه رو پیاده طی نکرده بودم؟ روسری و مانتوم رو گرفته بودم که باد نبره و عمیقا در این فکر بودم که قراره بعد از طرحم چی بشه؟ هدفم چیه؟ آینده ام چیه؟ باید بی خیالی طی کنم
سه دیدارکتابی دوجلدی با عنوان سه دیدار.جلد سوم این سه گانه به دلایل نامعلومی مفقود است ظاهرا...کتاب نثر خوبی دارد. داستانی. اما مخاطب را اسیر نمی کند. مخاطب با داستان گره نمی خورد. شاید چون داستان شلخته است. برش هایی از مقاطع زمانی زندگی امام راحل از کودکی تا نوفل لوشاتو به صورت گذرا...کتاب مالامال از پرش های زمانی و محتوایی است. از کودکی امام به ذهنیات نویسنده، از ذهنیات نویسنده به دوران جوانی امام و بعد دوباره کودکی.این خصیصه کتاب، خواننده ای
من سال 98 رو با نگاه منفی ویژه‌ای به همراه احساس افسردگی حاد شروع کردم؛ از خودم و کارم و زندگی و جمیع شرایطی که داشتم، ناراضی بودم. روزهای آغازین اردیبهشت، این احساس به اوج خودش رسید و من غمگین‌ترین جوان بیست و نه ساله‌ی این شهر بودم که با بغض وارد دهه چهارم زندگیش می‌شد.
خوشبختانه تغییر استراتژیک شغلی، قبل از پایانِ بهار، فضای زندگیم رو عوض کرد، حالم رو خوب کرد، انرژیم رو زیاد کرد؛ یه جورایی موتور محرکه‌ام شد برای رسیدن به اون چیزی که از ا
گاهی وقتا به خاطر بقیه کارایی میکنم که نباید بکنم
اینو حسو دارم که از خود قبلیم فاصله گرفتم
البته این فاصله گرفتن طبیعیه تا حدی، بالاخره همه رشد میکنیم و بالاغ تر میشیم ولی این چیزی که الان دارم از خودم میبینم پس رفته ...
ولی دیگه نمیخوام حتی اگه از چشم بقیه بیوفتم و ازم ناراحت شن یا حتی اگه ادم باحال سابق نباشم ... مهم اینه اثبات شدم برای بعضیا 
تا همینجاشم زیاد از اصولم گذشتم ولی دیگه نه 
اولین قدمم الان برداشتم که استادم در مقابل زیاده خواهی
سلام امیدوارم حال همه تون خوب باشه
راستش من آدمی بودم که سعی میکردم با همه مهربون باشم به همه کمک کنم؛ به آدم ها لبخند بزنم از بچگی اینجور بودم؛ ولی دنیا و آدم هاش خوب باهام رفتار نکردن؛ بعضی از آدم ها خوش شون می اومد از اخلاقم ولی خیلی ها هم مسخرم میکردن؛ سر به سرم میذاشتن؛ کم کم سردم کردن.
الان خیلی وقته از گذشتم دارم فرار میکنم؛ اما خاطرات بد و مسخره کردن آدم ها میاد جلو چشمم و عذابم میده؛ همه ش دوست دارم برم جایی که تنها باشم و فرار کنم از دن
دانلود آهنگ فرزاد فرخ نشانه
Download New Music Farzad Farokh – Neshaaneh
پخش بزودی – دمو آهنگ اضافه شد

فرزاد فرخ نشانه

متن آهنگ نشانه از فرزاد فرخ
 
نگاهت به قلبم نشانه شد مرا بیمار کرد
ز عشقی که از تو جا ماند مرا ز هر کسی بـیزار کرد
چگونه بی تو باشــم من که از خودم به خاطرت گذشتم
به حسـی که من دارم قسـم خورم که عاشقـت بمانم
به حسـی که من دارم قسـم خورم که عاشقـت بمانم
 دانلود اهنگ کامل نشانه فرزاد فرخ از لینک بالا منتشر شد
عشق تو وجود تک تکمون جریحه داره حتی وقتی در منفورترین حالتِ حسی وجودی قرار میگیریم..
اون لحظه هم یه چیزی قلقکمون میده سمت یه چیز و شاید هم یه شخص..
و میگردیم دنبال امید تازه واسه زندگی..
حالا این  بهونه امید میتونه صرفا مجازی و معنوی باشه یا زمینی و ملموس..
و من این روزا دارم امیخته این دو تا رو تجربه میکنم!
دارم یاد میگیرم از بی رحمی هام کم کنم..قلبمو صاف کنم از همه چیز و همه کس..
ادا در نیارم و حساس نباشم..
تصور همچین دنیایی هم جذابه واسم..
پذیرفتن
 
 
** شهید حسین اسپنویخدایا، چشم انتظار ظهور هرچه سریع تر آقا امام زمان (عج) می باشم، آرزو دارم به جوانان ما روحیه شهادت طلبی، ایثار و گذشت، استقامت و پایداری در راه اسلام و قرآن در رکاب آقا امام زمان (عج) عطا فرمایی.** شهید ابراهیم استادیانبه امید خداوند متعال برای فتح کربلا خود را آماده می کنم، به یاری خدا و به رهبری امام زمان (عج) برای نابودی لشکر کفر صدامی و آزاد کردن مردم مستضعف عراق می رویم تا به آمریکا این جرثومه فساد قرن بفهمانیم، هیچ غل
سلام وقت تون بخیر
من چند وقت پیش طی حادثه ای پدرم رو از دست دادم. برام همیشه بهترین و بزرگترین مرد بود و بعد رفتنش ضربه سختی خوردم. توی مدت ناراحتی و مراسم ها با پسری وارد ارتباط شدم. چون توی یک شهر بودیم و از قبل شناخت داشتیم، فقط چت میکردیم.
تا حدود یک سال ادامه داشت و بعدش دیدم خودم نمیکشم. همه ش این احساس باهام بود که من پاک نیستم و وقار خانومانه ای که قبلا داشتم رو چه راااحت از دست دادم!، منی که همیشه سنگین رفتار میکردم و تا حالا با کسی دوست

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها